شاعر: حاج غلامرضا سازگار





 
ای هلال ماه خون، خون‌جگر آورده‌ای
سوزدل فریاد جان اشک بصر آورده‌ای
با قد خم گشته خود بر فراز آسمان
ازهلال دختر زهرا خبر آورده‌ای
بهر عاشوراییان هر سال شوری داشتی
ای عجب امسال شور بیشتر آورده‌ای
آتش و خاكستر و كعب نی و زخم زبان
از برای عترت خیرالبشر آورده‌ای
بردل فرزند زهرا تیر داری در كمان
یا برای اصغرش تیر دگر آورده‌ای
آب می‌بندی برای عترت خیرالبشر
یا برای دامن طفلان شرر آورده‌ای
داغ‌ها بگذاشتی بر قلب مجروح حسین
باز می‌بینم بر او داغ پسر آورده‌ای
دركنار علقمه از اشک چشم فاطمه
آب بهرساقی بی‌دست و سر آورده‌ای
ای هلال خون بسوزد اخترانت سر به سر
ابر خون در علقمه بهر قمر آورده‌ای
ای محرّم وای بر تو پیش تیر حرمله
حلق اصغر چشم سقّا را سپر آورده‌ای
ای مه خون، خون‌جگر گردی كه بر آل علی
جای آب سرد، خوناب جگر آورده‌ای
ای محرّم این تو هستی كه یتیم وحی را
دركنارجسم عریان پدر آورده‌ای
لب فرو بر بند «میثم» كز شرار شعر خود
سوزدل از نخل خود جای ثمر آورده‌ای